نشسته ام. خیره به مانیتور. که نمی دونم چی باعث میشه به یادش بیارم؟ این بویی که نمی دونم بوی چیه؟ سوختگی سق ام و غرغرهای همیشگی اش برای نخوردن غذای داغ؟ یا شایدم فکر کردن به امیدواری بابام وقتی پشت تلفن میگه: برای عید نمیای خونه؟؟ نمیدونم. به ایان میگم: خشم حس قوی ایه توی من. خیلی خشمگینم و نمی دونم باید چیکار کنم. انگار یکی زندگی مو ازم یده. شاید یه خاطر زیستن زیر حکومتیه که هیچی برامون نذاشت. میگه: ولی تو یه قدم برداشتی و اومدی اینجا. دونم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ارزانی اجناس فوق العاده TECH_PLUS کنکور 100 | دانلود جزوات کنکور به صورت رایگان دانلود 93 | دانلود موزیک، برنامه و ... 14Addres فانتا مگ دانلود کلیپ جدید 09197977577خرید و فروش انواع فلزیاب های برتر جهان